جدول جو
جدول جو

معنی ذغال سنگ - جستجوی لغت در جدول جو

ذغال سنگ
(ذُ لِ سَ)
ذغال معدنی. حجر موسی. حجارۀ قبر موسی. احجارالسود. (الجماهر بیرونی). و آن چوبهای متحجر تحت الارضی است. رجوع به احجارالسود شود. و جمیع اهل الصین و الخطا انّما فحمهم تراب عندهم منعقد کالطفل عندنا و لونه لون الطفل تأتی الفیله بالأحمال فیقطعونه قطعا علی قدر قطع الفحم عندنا و یشعلون النار فیه فیقد کالفحم و هو اشد حراره من الفحم و اذا صار رماداً عجنوه بالماء و یبسوه و طبخوا به ثانیه و لایزالون یفعلون به کذلک الی ان یتلاشی. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
ذغال سنگ
ذغال معدنی، حجر موسی
تصویری از ذغال سنگ
تصویر ذغال سنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جسم سیاه و براق شبیه زغال چوب و کربن داری که از بقایای درختانی که قرن های متمادی در اعماق زمین مانده اند تشکیل گردیده و به عنوان سوخت در کارخانه ها به کار می رود، زغال معدنی، حجر موسی
فرهنگ فارسی عمید
(زُ سَ)
زغالی که نتیجۀ تفحیم انساج و اعضای گیاهان بسیار قدیم در قشر طبقات زمین است. این زغال چون تحت فشار طبقات ارضی قرار گرفته سختی زیادتری نسبت به انواع دیگر زغالها یافته و خود دارای اقسام متعدد است. زغال سنگ در ایجاد حرارت منازل و تولید انرژی و سوخت کارخانه ها اهمیت بسیار دارد حجر قبر موسی. (فرهنگ فارسی معین). زغال سنگ را شبرنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به جغرافیای اقتصادی مسعود کیهان ص 39، 40، 227، 237 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
حجر غاغاطیس. رجوع به غاغاطیس شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ)
دهی است از دهستان پایین جام بخش رشخوار تربت جام شهرستان مشهد که در 42هزارگزی جنوب خاوری تربت جام واقع است. جلگه و گرمسیر است و 25 تن سکنه دارد. محصول آن عبارت از غلات، پنبه، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. آبش از قنات تأمین میشود و راههای مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جسمی است سیاه و براق شبیه به زغال چوب، از بقایای درختانی می باشد که قرنهای متمادی و قدیم در اعماق زمین مانده اند تشکیل گردیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
((~. سَ))
جسمی است سیاه و براق با درصد بالایی از کربن خالص که از بقایای درختان و گیاهانی که قرن ها پیش در زیرزمین مانده اند تشکیل می شود
فرهنگ فارسی معین
مزرعه ای در شمال شرقی بالا جاده ی کردکوی، دهکده ای در بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ، سفت و محکم، فلاخن قلاب سنگ، سفت ومحکم، سرفه
فرهنگ گویش مازندرانی